گوریل فهیم

ساخت وبلاگ
یک. دلم برای شهر سینت لوییس در ایالت میزوری و دوست‌هایم در آنجا تنگ شده است. الآن یک سال و سه ماه است که به تگزاس مهاجرت کرده‌ام. امروز داشتم تو فیسبوک چرخ می‌زدم که عکس محوطه موزه هنر سینت لوییس در فارست پارک در سال 1930 را دیدم وقتی که مردم تو یک روز برفی در نود سال پیش روی سرازیری جلوی موزه سرسره‌بازی می‌کردند. فارست پارک یک پارک خیلی بزرگ تو شهر سینت لوییس هست. مثل سنترال پارک نیویورک یا مموریال پارک هیوستون. من و چند تا از دوستانم دقیقا در همان محل دو سال پیش مشغول برف‌بازی و سر خوردن روی برف و درست کردن آدم برفی بودیم. دو تا عکسی که گذاشته‌ام مربوط به همان روز برفی دو سال پیش می‌شود. تو یکی از عکس‌ها آدم برفی‌ای که ساخته بودیم را می‌بینید. خودمان تیوب برای سرسره بازی نداشتیم. برای به افرادی که می‌خواستند با آدم برفی ما عکس بگیرند می‌گفتیم شرط عکس انداختن با آدم برفی این است که تیوبشان را به ما بدهند تا روی تپه برفی سر بخوریم. مبادله کالا به کالا. داشتم به این فکر می‌کردم که دغدغه‌ها و سرگرمی‌ها و زندگی‌های ما و آدم‌های نود سال پیش خیلی شبیه هم بوده است. انگار همینجوری در حال تکرار شدن هستیم. دو. یکی از دلایلی که از سینت لوییس مهاجرت کردم مادرم بود. مادرم تو شهر سینت لوییس وقتی که پیش من بود از دنیا رفت. آپارتمان من کنار بیمارستانی بود که مامان سه ماه در آن بستری بود. بعد از رفتن مامان من هر روز که از خانه بیرون می‌رفتم ساختمان بزرگ بیمارستان را می‌دیدم که به سمت چشم‌هایم و خاطراتم هجوم می‌آورد. تو خیابان هوور که راه می‌رفتم مامان را تو ذهنم می‌دیدم که عصرها در آنجا پیاده‌روی می‌کرد و برای خودش آواز می‌خواند. عکس‌ها در اینستاگرام: siavasho نوشته شده توسط گ ف | در یکشنبه گوریل فهیم...
ما را در سایت گوریل فهیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gourila بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1402 ساعت: 23:21